نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





انواع بوق (طنز)

انواع بوق (طنز)

نوع بوق: بوق کوچولو
معنی: سلام علیک
کاربرد: احوال پرسی با راننده آشنا

نوع بوق: بوق
معنی: به، خیلی مخلصیم
کاربرد: احوال پرسی با راننده آشنا

نوع بوق: بوق کامیون روی موتور سیکلت
معنی: ندارد
کاربرد: نشانه بزرگواری موتور سوار


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:52 | |







آرزو های یک زن

آرزوهای یک زن - طنز

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.

قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.

خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم،
۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!

خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.

آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.

قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت
۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.

خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.

بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت
۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.

خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.

آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.

خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!

نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.

قابل توجه خواننده های مونث؛ اینجا پایان این داستان بود.

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:51 | |







برنامه هفتگی خانم های ایرانی

برنامه هفتگي خانم هاي ايراني

برنامه هفتگي خانم هاي ايراني - همش آشپزي آخه؟

توجه: خواندن اين متن اصلا به خانم ها توصيه نمي شود!
1- نخونيد!
2- اگر خونديد فحش نديد!
3- اگر فحش داديد به من نديد!


شنبه
مرد: عزيزم! امروز ناهار چي داريم؟
زن: ببين امروز قراره من و نازي با هم بريم ''فال قهوه روسي يخ زده'' بگيريم. ميگن خيلي جالبه، همه چي رو درست ميگه به خواهر شوهر نازي گفته ''شوهرت واست يه انگشتر مي خره'' خيلي جالبه نه؟ سر راه يه چيزي از بيرون بگير بيار!

يكشنبه
مرد: عزيزم! امروز ناهار چي داريم؟
زن: ببين امروز قراره من و نازي بريم كلاسهاي "روش خود اتكايي بر اعتماد به نفس" ثبت نام كنيم. هم خيلي جالبه هم اثرات خيلي خوبي در زندگي زناشويي داره. تا برگردم دير شده، سر راه يه چيزي بگير بيار!

دوشنبه
مرد: عزيزم! امروز ناهار چي داريم؟
زن: ببين امروز قراره من و نازي بريم شوي "ظروف عتيقه". مي گن خيلي جالبه. ممكنه طول بكشه. سر راه از بيرون يه چيزي بگير و بيار!

سه شنبه
مرد: عزيزم! امروز ناهار چي داريم؟
زن: ببين امروز من و نازي قراره با هم بريم براي لباس مامانم كه مي خواد براي عروسي خواهر نازي بدوزه دگمه بخريم. تو كه مي دوني فاميل مامانم اينا چقدر روي دگمه حساسند! ممكنه طول بكشه، سر راه يه چيزي از بيرون بگير بيار!

چهارشنبه
مرد: عزيزم! امروز ناهار چي داريم؟
زن: ببين امروز قراره من و نازي با هم بريم براي كلاس "بدن سازي" و "آموزش ترومپت" ثبت نام كنيم. همسايه نازي رفته ميگه خيلي جالبه. ترومپت هم كه ميگن خيلي كلاس داره مگه نه؟ ممكنه طول بكشه چون جلسه اوله. سر راه يه چيزي بگير بيار!

پنج شنبه
مرد: عزيزم! امروز ناهار چي داريم؟
زن: ببين امروز قراره من و نازي بريم خونه همسايه خاله نازي كه تازه از كانادا اومده. مي خوايم شرايط اقامت رو ازش بپرسيم. من واقعاً از اين زندگي ''خسته '' شدم! چيه همش مثل كلفتها كنج خونه! به هر حال چون ممكنه طول بكشه يه چيزي از بيرون بگير بيار!

جمعه
مرد: عزيزم! امروز چي ناهار داريم؟
زن: ببينم تو واقعاً خجالت نمي كشي؟ يعني من يه روز تعطيل هم حق استراحت ندارم؟ واقعاً نمي دونم به شما مرداي ايروني چي بايد گفت! نه! واقعاً اين خيلي توقع بزرگيه كه انتظار داشته باشم فقط هفته اي يه بارشوهرم من رو براي ناهار بيرون ببره؟!

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:50 | |







پیدا کردن شماره تلفن خود با ماشین حساب!

پیدا کردن شماره تلفن خود با ماشین حساب!

ابتدا یك ماشین حساب آماده كنید تا با هم پیش رویم.ماشین حساب موبایل هم می شود.

۱.هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.

۲.حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب كنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد كنید.

۳.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب كنید و حاصل را با ۱ جمع كنید.

۴.عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب كنید.

۵.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع كنید. یك بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع كنید.

۶.عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده كم كنید.

۷.حالا حاصل را تقسیم بر ۲ كنید.

حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:49 | |







به این لطیفه چند بار میخندید؟؟

به این لطیفه چند بار میخندید؟

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:49 | |







تبدیل اسم فارسی به زاپنی

تبدیل اسم فارسی به ژاپنی

طبق این قاعده اسم خودتون رو به ژاپنی پیدا کنید

A-ka B-tu C-mi D-te E-ku

F-lu G-ji H-ri I-ki J-zu

K-me L-ta M-rin N-to O-mo

P-no Q-ke R-shi S-ari T-s

U-do V-ru W-mei X-na Y-fu Z-zi

Shervin : ariri kushi rukito

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:48 | |







تفاوت دخترها و پسر های ایرانی

تفاوت های دختر ها و پسرهای ایرانی

   

دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند

اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده

یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو میکشه

یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون

دخترا از پسرا موهاشون کوتاهتره

دخترا می خوان سر پسرا کلاس بزارن اما در نهایت سر خودشون کلاه میره ولی پسرا می خوان سر هر موجود زنده ای که میبینن کلاه بزارن و در نهایت موفق میشن

اگر به یه دختر بگی دوست دارم فکر میکنه تو چقدر خوبی و عاشقت میشه اما اگر به یه پسر بگی دوست دارم فکر میکنه تو چقدر بی جنبه و جوات هستی دست به هر کاری میزنه تا از شرت خلاص شه

نقطه قوت پسرا چشماشونه اما نقطه قوت دخترا چشم و گوش ابرو و دماغ و دهن و .........هست

دخترا فکر می کنن بهترین راه برای بهترین راه برای داشتن یک رابطه خوب و مداوم صداقت و راستگویی هستش ولی پسرا مطمئن هستند بهترین راه دروغگویی و گرفتن سوتی از طرف مقابله

دختر ها از درس و مدرسه بیزارند ولی پسر ها از درس و مدرسه فراری هستند

پسر ها به هم حسودی نمی کنن اما دخترا به هم حسودی می کنن

اگر برادرتون دوست دختر داشته باشه شما سعی می کنید با اون دختر آشنا بشید ولی اگر خواهرتون دوست پسر داشته باشه شما قسم می خورید! که هم پسره و هم خواهرتون رو سر به نیست کنید

دختر ها زیر بار حرف زور میرن اما پسر ها خودشون حرف زور میزنن

اگر یک دختر در یک جمع سوتی بده تا آخر دیگه هیچ حرفی نمیزنه اما پسر ها در یک چمع فقط سوتی میدن

یک دختر اگر 24 ساعت با دوست پسرش صحبت نکنه افسرده میشه اما یک پسر اگر 24 ساعت با دوست دخترش صحبت نکنه با اون یکی دوست دخترش صحبت میکنه

پسر ها میدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین ازش متنفرن ولی دختر ها نمیدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین طرفدارشن

یک دختر اگر با دوست پسرش به هم بزنه دیگه با هیچ پسری دوست نمیشه اما یه پسر اگر با دوست دخترش به هم بزنه با 3-4 تا دختر دیگه دوست میشه

یک دختر اگر توی خیابون پسری ازش بپرسه ساعت چنده میگه:ساعت 7.اما یه پسر اگر یه دختر ازش ساعت بپرسه میگه :ساعت 7 و 2 دقیقه و 24 ثانیه,اینم شماره تلفن من ..... سر ساعت 9 منتظر تماستم

اگر یه دختر به یه پسر نگاه کنه , پسره فکر می کنه که خیلی خوش تیپه ولی اگر یه پسر به یه دختر نگاه کنه دختره فکر میکنه که پسره چقدر بی چشم و رو هستش

دختر ترشیده میشه اما پسر نه

بعد از خوندن این مطلب پسرا اول 2 دقیقه فکر میکنن تا مفهوم مطلب رو بفهمند و چون بعد از دو دقیقه نمی فهمند می زنن زیر خنده و میگن خیلی باحال بود اما دخترا بعد از خوندن این مطلب 2 ساعت حرص می خورن و فکر میکنن به شخصیت دخترای ایرونی توهین شده و در نهایت چون مفهوم این مطلب رو نفهمیدن به نویسنده اش پست ومیل میزنن و فحش میدن

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:47 | |







چرا آقایون زودتر از خانمها می میرند؟

چرا آقايون زودتر از خانم ها مي ميرند؟

اين سوالي است که براي قرن هاي متمادي بي پـاسـخ مـانـده اسـت... اما حالا ما مي خواهيم پاسخ آنرا به شما بدهيم

اگر خانمتان را بر بالاي يک سکو بگذاريد و از او در مقابل موش ها محافظت کنيد... شما يک مرد هستيد
اگر در خانه بمانيد و کارهاي خانه را انجام بدهيد... شما يک مرد لوس و ماماني هستيد

اگر به شدت کار کنيد... براي او اهميت قائل نيستيد که برايش وقت صرف نمي کنيد
اگر به اندازه کافي کار نکنيد... مفت خوري هستيد که به درد هيچ چيز نمي خوريد

اگر او يک کار ملال آور با حقوق پايين داشته باشد... شما قصد بهره کشي اقتصادي از او را داريد
اگر شما يک کار ملال آور با حقوق پايين داشته باشيد... بهتر است تنبلي را کنار بگذاريد و کار مناسب تري پيدا کنيد

اگر شما شغل بهتري گرفتيد... پارتي بازي شده
اگر او شغل بهتري بگيرد... به خاطر توانايي هاي بالايش بوده

اگر به او بگوييد که چقدر زيباست... اين نشان دهنده خواست هاي پلادت بار شماست
اگر سکوت کنيد و چيزي نگوييد... اين بي اهميتي شما را نسبت به او مي رساند

اگر گريه کنيد... آدم بي عرضه اي هستيد
اگر گريه نکنيد... بي احساس و بي عاطفه هستيد

اگر بدون مشورت با او تصميم بگيريد... شما يک متعصب خودخواه هستيد
اگر او بدون مشورت با شما تصميم بگيرد... يک خانم ليبرال و آزادمنش است

اگر از او خواهش کنيد که به خاطر شما کاري را که دوست ندارد انجام دهد... اين امر سلطه جويي و ديکتاتور بودن شما را مي رساند
اگر او از شما يک چنين درخواستي داشته باشد... انجام آن لطف و مرحمت شما را مي رساند

اگر از آنها بخواهيد که هيکل خود را روي فرم نگه دارند... شما يک مرد شهوتران هستيد
اگر نخواهيد... شما اصلا رمانتيک نيستيد

اگر به خودتان برسيد... خودبين و از خودراضي هستيد
اگر اين کار را انجام ندهيد... يک فرد ژوليده و نا مرتب هستيد

اگر براي او گل بخريد... اين کار را براي دستيابي به چيزهاي ديگر انجام داده ايد
اگر نخريد... احساسات او را درک نمي کنيد

اگر به پيشرفت هاي خود افتخار کنيد... انسان جاه طلبي هستيد
اگر اين کار را نکنيد... اصلا بلندپرواز نيستيد

اگر او سر درد داشته باشد... خسته است
اگر شما سر درد داشته باشيد... مي خواهيد به او بفهمانيد که ديگر دوستش نداريد

اگر او را زياد بخواهيد... شهوتران هستيد
اگر نخواهيد... پس حتما پاي يک خانم ديگر در ميان است

در نهايت... مردها زودتر مي ميرند چون خودشان اينطور مي خواهند

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:46 | |







چوپان باهوش داستان

چوپان باهوش

چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دور افتاده بود. ناگهان سر و كله ي يك اتومبيل جديد كروكي از ميان گرد و غبار جاده هاي خاكي پيدا شد. راننده ي آن اتومبيل كه يك مرد جوان بسيار شيک پوش، با لباس هاي مارک دار سرش را از پنجره اتومبيل
بيرون آورد و پرسيد: اگر من به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟

چوپان نگاهي به جوان تازه به دوران رسيده و نگاهي به رمه اش كه به آرامي در حال چريدن بود، انداخت و با وقار خاصي جواب مثبت داد.

جوان، ماشين خود را در گوشه اي پارك كرد و كامپيوتر
Notebook خود را به سرعت از ماشين بيرون آورد، آن را به يك تلفن راه دور وصل كرد، روي اينترنت وارد صفحه ي NASA شد، جايي كه مي توانست سيستم جستجوي ماهواره اي (GPS) را فعال كند. منطقه ي چراگاه را مشخص كرد، يك بانك اطلاعاتي با 60 صفحه ي كاربرگ Excel
به وجود آورد و فرمول پيچيده ي عملياتي را وارد كامپيوتر كرد. بالاخره 150 صفحه ي اطلاعات خروجي سيستم را توسط يك چاپگر مينياتوري همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالي كه آنها را به چوپان مي داد، گفت: شما در اينجا دقيقا 1586 گوسفند داري.

چوپان گفت: درست است. حالا همان طور كه قبلا توافق كرديم، مي تواني يكي از گوسفندها را ببري.

آنگاه به نظاره ي مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت. وقتي كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقيقا به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد؟

مرد جوان پاسخ داد: آري! چرا كه نه؟

چوپان گفت: تو يك مشاور هستي.

مرد جوان گفت: راست مي گويي، اما به من بگو كه اين را از كجا حدس زدي؟

چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است. بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي. براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل مي دانستم، مزد خواستي. مضافا اينكه هيچ چيز راجع به كسب و كار من نمي داني، چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي!

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:45 | |







خانمها مثل چی هستند؟

خانم ها مثل چي هستند؟

خانم ها مثل راديو هستند:
هر چي مي خواهند مي گويند ولي هر چه بگويي نمي شنوند.

خانم ها مثل شبکه اينترنت هستند:
از هر موضوعي يک فايل اطلاعاتي دارند.

خانم ها مثل چسب دوقلو هستند:
اگر دستشان با گوشي تلفن مخلوط شد، ديگر بايد سيم را بريد.

خانم ها مثل موتور گازي هستند:
پر سر و صدا، کم سرعت، کم طاقت

خانم ها مثل رعد و برق هستند:
اول برق چشمهاشون مي رسه، بعد رعد صداشون.

خانم ها مثل ليمو شيرين هستند:
اول شيرين و بعد تلخ مي شوند.

خانم ها مثل موبايل هستند:
هر وقت کاري مهم پيش مي آيد در دسترس نيستند.

خانم ها مثل گچ هستند:
اگر چند دقيقه مدارا کنيد آنچنان سخت مي شوند که هيچ شکلي نمي گيرند.

خانم ها مثل کنتو ر برق هستند:
هر چند سال يکبار سن آنها صفر مي شود.

خانم مثل فلزياب هستند:
هرگاه از نزديکي طلافروشي رد مي شوند عکس العمل نشان مي دهند.

 

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:44 | |







سوال های بی جواب

سؤال هاي بي جواب

چرا ميگن طرف مثل بچه خوابش برده در حاليکه بچه ها هر دو ساعت يک بار از خواب بيدار مي شن و گريه مي کنن؟

چرا وقتي باطري کنترل تلويزيون تموم مي شه دکمه هاي اونو محکمتر فشار ميديم؟

چرا براي انجام مجازات اعدام با تزريق آمپول سمي، از سرنگ استريل استفاده مي کنن؟

چرا تارزان ريش و سيبيل نداره؟

چرا خلبان هاي کاميکازي از کلاه ايمني استفاده مي کردن؟
(توضيح مترجم: خلبانان ژاپني در جنگ جهاني دوم، كه هواپيماي خودشون رو به ناوهاي آمريكايي مي كوبيدن. يه چيزي تو مايه هاي حسين فهميده ژاپني!)

آيا ميشه زير آب گريه کرد؟

چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسيد که زير چمدون چرخ بذاره؟

چرا مردم وقتي مي خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره مي کنن ولي وقتي مي خوان بپرسن دستشويي کجاست به پشتشون اشاره نمي کنن؟

چرا گوفي روي دو پا راه ميره ولي پلوتو روي چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نيستن؟

اگر روغن ذرت از ذرت تهيه ميشه و روغن سبزيجات از سبزيجات، پس روغن بچه از چي تهيه مي شه؟

تا حالا توجه کرديد که اگر در صورت سگ ها فوت کنيد ديوونه مي شن ولي اگر با ماشين بيرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بيارن بيرون؟

 

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:43 | |







ضد حال یعنی این

ضد حال يعني اين !!!

دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد.

پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:

لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من را ببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست

باعشق : روبرت

دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلي بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند، به اين مضمون:

روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان

 

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:42 | |







عدد عجیب

عدد عجيب

142857

اگر عدد مذکور را در دو ضرب کنيم، حاصل: 285714 ميشود!-به ارزش مکاني 14 توجه کنيد
اگر اين عدد را در سه ضرب کنيم حاصل: 428571 ميشود!-به ارزش مکاني 1 توجه کنيد
اگر اين عدد را در چهار ضرب کنيم حاصل: 571428 ميشود!-به ارزش مکاني 57 توجه کنيد
اگر اين عدد را در پنج ضرب کنيم حاصل: 714285 ميشود!-به ارزش مکاني 7 توجه کنيد
اگر اين عدد را در شش ضرب کنيم حاصل: 857142 ميشود!-سه رقم اول با سه رقم دوم جا بجا شده
اگر اين عدد را در هفت ضرب کنيم حاصل: 999999 ميشود

اين عدد به تازگي کشف نشده! بلکه هزاران ساله که به عنوان يه عدد جالب مورد توجه بوده. 142857 در واقع دوره گردش عدد 1/7 هست و خاصيتهاي جالب ديگه اي هم داره
همونطور که ميبينيد، مضارب اين عدد همه يا 142857 (با گردش حلقوي) هستند يا 999999 . جالب اينجاست که براي اعداد بزرگتر هم اين روند به صورت ديگه اي ادامه داره

مثلا 8*142857 ميشه 1.142.856، حالا اگه رقم اول رو با 6 رقم بعد جمع کنيد حاصل ميشه: 142.857

و مثلا 42*142857 ميشه 5.999.994، حالا اگه رقم اول رو با 6 رقم بعد جمع کنيد حاصل ميشه: 999.999

و 142857*142857 ميشه 20.408.122.499، حالا اگه 5 رقم اول رو 6 رقم بعد جمع کنيد حاصل ميشه: 142.857

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:41 | |







طریقه فحش دادن افراد مختلف

طريقه فحش دادن افراد مختلف

@ يك وكيل مجلس اين طور فحش مي‌دهد:

احمق بي‌قانون، كودن، بي اعتبارنامه، تو از مصونيت اخلاقي خود سوء استفاده كرده‌اي. بدتركيب، ‌قيافه
كبود. ديگر اعتماد من از تو سلب شد. ديگر دوستي من و تو وخيم گرديد. مرده‌شور آن صداي زنگوله مانندت
را ببرد. يك جلسه ديگر اگر جلوي چشمم بيايي استيضاحت مي‌كنم !

@ يك افسر اين طور فحاشي مي‌كند:

زنيكه بي‌انضباط. اي توپ، اي مسلسل، شمشير توي فرق سرت بخورد، يابوي بي ركاب. آجر نظامي
توي سرت بخورد. يغلبي ، چخماق ، الهي توي صف مرده‌ها بري !

@ يك كارمند اداره مي‌گويد:

خفه شو، پرونده ناقص، دون اشل، الهي اسمت جزو مراسلات فوت شدگان به آن دنيا ارسال شود، الهي
در قبرستان براي هميشه بايگاني شوي، لامذهب، بي دين، مديركل! الهي از اين دنيا اخراج بشي!

@ يك درشكه‌چي :

تف برويت، كپي اوغلي. حيوون عليشاه، مگر اينجا طويله است؟ لامروت مثل خيابان سنگفرش مي‌ماند!
آقا مي‌گيرم سوتت مي‌كنم كه دو كورس اونطرف‌تر
بيايي پايين، رنگش مثل پهن مي‌ماند!

@ يك خياط:

اي بي قواره، بد برش، بي آستر. به خدا چاك دهنت را مي‌دوزم. گوشهايت را قيچي
مي‌كنم .
مرده‌شور صورت آبله‌اي سوزن سوزنيت را ببره، در عالم رفاقت صد دفعه ترا پرو كردم اما باز هم ناصاف از
آب درآمدي. خوبه، بسه ديگه، جلوي حرفهايت را درز بگير... باشه، باشه اين بود اجرت. بيست سانتيمتر
دوستي من كه حالا با دو ذرع و سه چارك قد،‌ قلب مرا بشكافي؟

@ يك بازاري محتكر:

دِهه... چك بي‌محل را تماشا كن. سفته سوخت شده را ببين. دلال مظلمه را بپا ! مرديكه، پنجاه و سه
پارچه آبادي كه دارم توي سرت بخوره، الهي زير ماشين بيوك بري، خير نديده بي‌اعتبار. تف تمام مستاجرينم به ريش پدرت، درد و بلاي سرقفلي‌هام
بخوره توي كاسه سرت. محتكر حماقت و لجاجت! برو حجره‌ات را تخته كن عمو

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:41 | |







فرق حمام کردن آقایون و خانمها

فرق حمام کردن آقایون و خانمها

يك دختر در حمام

ساعت ۴ بعد از ظهر

۱ـ لباساشو رو درمياره٬ رنگ روشن ها رو تو يك سبد و تيره ها رو تو يكي ديگه ميگذاره

۲ـ در حموم رو از تو قفل ميكنه٬ جلوي آيينه مي ايسته٬ شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو٬ ميده بيرون و شروع ميكنه به غر غر و ايراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش

۳ـ در كمد رو باز ميكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬ بدن٬ كف پا و … رو بيرون مياره و مي چينه رو لبه وان


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:39 | |







قبل و بعد از ازدواج ...

قبل و بعد از ازدواج


مرد: ديگه نمي تونم منتظر بمونم
زن: مي خواي از پيشت برم؟
مرد: فکرشم نکن.
زن: منو دوست داري؟
مرد: البته.
زن: تا حالا به من دروغ گفتي؟
مرد: نه، چرا اين سوال رو مي پرسي؟
زن: منو مسافرت مي بري؟
مرد: مرتب.
زن: منو کتک مي زني؟
مرد: به هيچ وجه.
زن: مي تونم بهت اعتماد کنم؟

2- بعد از ازدواج: همين متن رو از پايين به بالا بخونيد!

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:37 | |







فقط آقایون بخوانند

فقط آقایان بخونن

(البته خانم های خیلی باجنبه هم اشکالی نداره بخونن)

آدم شانس آورد چون زنش نمی تونست بگه:
۱- من آدمت كردم..
۲- یه كم از شوهرمردم یادبگیر..
۳- چرا به اون زنه نگاه كردی؟
۴- هزارتا خواستگارداشتم..
۵- من خوشگلم یا اون دختـر ۱۸ ساله!؟


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:37 | |







ماجرای چهار دانشجوی پسر

ماجرای ۴ دانشجوی پسر

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.
اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است.
بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.»…..
استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند….
آنها به اولین مسأله نگاه کردند که
۵ نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند…..
سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال
۹۵ امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
کدام لاستیک پنچر شده بود….؟!!!

 

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:35 | |







مقایسه دانشگاه با فیلم

مقایسه دانشگاه با فیلم ها

دوران قبل از دانشگاه = حسرت
قبول شدن در دانشگاه = صعود
کنکور = گذرگاه کاماندارا
دوران دانشجویی = سالهای دور از خانه


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:34 | |







یک داستان عجیب

يک داستان بسيارعجيب

اتومبيل مردي که به تنهايي سفر مي کرد در نزديکي صومعه اي خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئيس صومعه گفت: «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم شب را اينجا بمانم؟»
رئيس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتي ماشين او را تعمير کردند. شب هنگام وقتي مرد مي خواست بخوابد صداي عجيبي شنيد. صداي که تا قبل از آن هرگز نشنيده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسيد که صداي ديشب چه بوده اما آنها به وي گفتند: «ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم. چون تو يک راهب نيستي»
مرد با نا اميدي از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشين همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد.
راهبان صومعه بازهم وي را به صومعه دعوت کردند، از وي پذيرايي کردند و ماشينش را تعمير کردند. آن شب بازهم او آن صداي مبهوت کننده عجيب را که چند سال قبل شنيده بود، شنيد.
صبح فردا پرسيد که آن صدا چيست اما راهبان بازهم گفتند: «ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم. چون تو يک راهب نيستي»
اين بار مرد گفت «بسيار خوب، بسيار خوب، من حاضرم حتي زندگي ام را براي دانستن آن فدا کنم. اگر تنها راهي که من مي توانم پاسخ اين سوال را بدانم اين است که راهب باشم، من حاضرم. بگوييد چگونه مي توانم راهب بشوم؟»
راهبان پاسخ دادند «تو بايد به تمام نقاط کره زمين سفر کني و به ما بگويي چه تعدادي برگ گياه روي زمين وجود دارد و همين طور بايد تعداد دقيق سنگ هاي روي زمين را به ما بگويي. وقتي توانستي پاسخ اين دو سوال را بدهي تو يک راهب خواهي شد.»
مرد تصميمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.
مرد گفت:‌«من به تمام نقاط کرده زمين سفر کردم و عمر خودم را وقف کاري که از من خواسته بوديد کردم. تعداد برگ هاي گياه دنيا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روي زمين وجود دارد»
راهبان پاسخ دادند: «تبريک مي گوييم. پاسخ هاي تو کاملا صحيح است. اکنون تو يک راهب هستي. ما اکنون مي توانيم منبع آن صدا را به تو نشان بدهيم.»
رئيس راهب هاي صومعه مرد را به سمت يک در چوبي راهنمايي کرد و به مرد گفت: «صدا از پشت آن در بود»
مرد دستگيره در را چرخاند ولي در قفل بود. مرد گفت: «ممکن است کليد اين در را به من بدهيد؟»
راهب ها کليد را به او دادند و او در را باز کرد.
پشت در چوبي يک در سنگي بود. مرد درخواست کرد تا کليد در سنگي را هم به او بدهند.
راهب ها کليد را به او دادند و او در سنگي را هم باز کرد. پشت در سنگي هم دري از ياقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کليد کرد.
پشت آن در نيز در ديگري از جنس ياقوت کبود قرار داشت.
و همينطور پشت هر دري در ديگر از جنس زمرد سبز، نقره، ياقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.
در نهايت رئيس راهب ها گفت: «اين کليد آخرين در است». مرد که از در هاي بي پايان خلاص شده بود قدري تسلي يافت. او قفل در را باز کرد. دستگيره را چرخاند و در را باز کرد. وقتي پشت در را ديد و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحير شد. چيزي که او ديد واقعا شگفت انگيز و باور نکردني بود.
.
.
.
.
.
.
.
اما من نمي توانم بگويم او چه چيزي پشت در ديد، چون شما راهب نيستيد!
.
.
.
.
.
.
.
لطفا به من فحش نديد! خودمم دارم دنبال اون احمقي که اينو براي من فرستاده مي گردم تا حقشو کف دستش بگذارم.
لطفا اين آدرس اين صفحه رو به هر کسي که مي شناسين بفرستين شايد اون احمق رو بتونيم پيدا کنيم!

 

 


[+] نوشته شده توسط سلمان در 14:31 | |







بت من در پشت بام یکی از خانه های تهران دستگیر شد

 

"بت من"  در پشت بام یکی از خانه های  تهران دستگير شد!


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 21:24 | |







شعر امام رضا(ع)

 

کاشکی می‌شد در حرم امام رضا پر می‌زدم


مثلِ گدای آشنا، حلقه بر این در می‌زدم



اینجا پناه عالمینه یا حرم امام حسینه؟


کاش می‌شد کبوتر صحن امام رضا بودم


 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 16:4 | |







پول با دریافت اس ام اس

پول با دریافت اس ام اس

 

تاحالا براتون SMS های تبلیغاتی زیادی از طرف ایرانسل و جاهای دیگه اومده. مگه نه؟
اگه بابت این اس ام اس ها چیزی به شما می رسید، خوشحال نمی شدید؟؟؟

براتون یه روش جالب کسب درآمد مادام العمر دارم که از اول تابستون کارشو شروع کرده و همه دارن عضو میشن.

روش کار اینجوریه که شما میرید اینجا:
http://ads.inpersia.com

عضو میشین و شماره موبایلتون رو وارد می کنید و علاقه مندیهاتونو علامت میزنید.
مثلاً اگه به اینترنت و این چیزا علاقه دارید، پیامکهای تبلیغاتی مربوط به همون موضوع براتون ارسال میشه. (لازم نیست پیامکها رو بخونید. پاک کنید... چون 10 تومنتون ثبت شده )

بعد یه کد فعال سازی به شمارتون میاد که با وارد کردن آن حسابتون فعال میشه!!

دیگه لازم نیست برید تو سایت و اینترنت. هر اس ام اسی که براتون میاد، چیزی حدود 10 تومن براتون پول اضافه میشه.
(آی اگه ایرانسل هم بابت اون اس ام اسای تبلیغاتیش به ما پول میداد، چی میشد؟

وقت کمه همین الان ثبت نام کنید!

لطفا به دیگران نیز اطلاع رسانی کنید


[+] نوشته شده توسط سلمان در 16:3 | |







برگشتم...

 

امروز بعد ازچند وقت برگشتم...

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 15:59 | |







نفرت

چه سخته در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن

 

به چشم دیگران کوه بودن ولی آهسته در خود شکستن

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 15:57 | |







دوستت دارم

دوستت دارم

 

اي سزاوار محبت اي تو خوب بينهايت
همه ذرات وجودم به وجودت کرده عادت
به خدا دوست داشتن تو هم يه عشقه هم عبادت
تو سزاواري که باشي همدم روزها و شبهام
تا که عشقتو ببيني توي جونم و تو رگهام
بشنوي دوستت دارم رو حتي از هرم نفسهام
با نوازشهاي دستت سوختن از تب رو شناختم
تب عشقي آتشين که من به اون قلبمو باختم
قاصد بودن من بود موج خوشحالي چشمات
وقتي که عشقو ميديدم توي قطره هاي اشکات
هر که از عشق گريه کرده شادي رو تجربه کرده
با شبي در حرم عشق سفري به کعبه کرده
اي که برده اي مرا تا مرز يک عشق خدايي
بيا پاره تنم باش تو که پاک و بي ريايي
اوج فرياد دلم شد عاشقانه دل سپردن
در وجود تو شکفتن با تو بودن يا که مردن
هر که از عشق گريه کرده شادي رو تجربه کرده
با شبي در حرم عشق سفري به کعبه کرده


[+] نوشته شده توسط سلمان در 15:55 | |







نامه شگفت انگیز

نامه شگفت انگیز! {قطعا دوبار خواهید خواند!}

 

 

 

داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند!

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط سلمان در 15:50 | |







اجاره قلب

*************************************************

چند وقت است كه قلبم را اجاره داده ام

به يك تنها به خاطر رويش

بعد از او چه كسي قلب پاره شده ي مرا اجاره مي كند

نه او را به هيچكس اجاره نمي دهم

قلبم را به نامش مي كنم

به آن كس كه بهترين است

*************************************************

« آنقدر رنج كشيدم زجهان سير شدم

صورتم گر چه جوان است ولي پير شدم»

*************************************************

یک سخن :

اکنون که پیش تو هستم لبخند بزن ، من طاقت اشکهای فردای تو را ندارم .

*************************************************


[+] نوشته شده توسط سلمان در 13:15 | |







تو میگی

تو میگی بارون رو دوست داری اما وقتی بارون میاد چترت رو باز میکنی

تو میگی باد رو دوست داری اما وقتی باد میاد پنجره ها رو میبندی

تو میگی آفتاب رو دوست داری اما وقتی می تابه پرده ها رو می اندازی

حالا فهمیدی که چرا میترسم وقتی میگی

« دوستت دارم » ؟!!

می پرسند که چرا دوستت دارم؟سوال بیخودی است!!!باید می پرسیدند که چرا نفس میکشم؟


[+] نوشته شده توسط سلمان در 13:14 | |







اگه روزی...

اگه روزی من مردم و من رو دوست داشتی

هر پنجشنبه به مزارم بیا

گل سرخی بر روی قبرم بگذار

تا همیشه آن گل سرخی که به تو

داده بودم را به یاد بیاورم

ولی...

اگه تو مردی

من فقط یک بار به مزارت میام

و آن دسته گل سفید مریم رو که با

خون خودم سرخ خواهم کرد

رو برات هدیه میارم

و عاشقانه در کنارت جون میدم

تا بدونی که هیچوقت تنها نیستی .

عاشق نبودم، عاشقم کردی عاشق شدم رهایم کردی


[+] نوشته شده توسط سلمان در 13:14 | |



صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 22 صفحه بعد