پسر و دختر جوانی سوار بر موتور در دل شب میراندند.
آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.
دختر:یواش تر برو من میترسم
پسر:نه اینجوری خیلی بهتره
دختر:خواهش میکنم من خیلی میترسم
پسر:باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری آخه نمیتونم راحت برونم
دختر:خب باشه حالا میشه یواش تر بری
پسر:باید بگی که دوستم داری
دختر:دوستت دارم حالا یواش تر برو
.
.
.
.
.
روز بعد واقعه ای در صفحه ی حوادث روزنامه ها به چاپ رسید
برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید
در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز رخ داد یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت
پسر جوان که ازخالی شدن ترمز آگاهی یافته بود
بدون اینکه دختر را مطلع کند کلاه کاسکت خود را بر روی سر او گذاشت
و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند........